من عیدیم را خیلی به موقع گرفتم
در تموم ساعتها و روز هایی که برای دردانه هایم از ته قلبم دعا میخوانم همیشه از خداوند برایشان جز سلامتی ، شادی و آرامش چیز دیگری نخواستم .
مرد های کوچک من این روز ها در هیاهوی دنیا به زیبای هر چه تمامتر راه خودشان را میروند و شیطنت هایشان همچنان بیش از پیش ادامه دارد .با آنکه اواخر سال 98 همه دنیا در گیر بیماری کرونا شدند ومراقبت ها و خانه نشینی ها برای همه قانون شد هیراد زیبایم خیلی عاقلانه به شستن دستهایش علاقه پیدا کرد و چقدر مراقب من و بابا میثم بود که هر وقت بیرون میرفتیم حتمن ماسک و دستکش همراهمان باشد .
هیرسای کوچولو با همه بی غل و غشی هایش هم یاد گرفت که ماسک زدن دیگر جزء ضروریتهای زندگیست، امیدوارم این روز ها تمام شود وجز خاطره ای برای تعریف کردن چیزی دیگر به جا نماند . ما مثل هر سال هفت سین مان را چیدیم ومتظر سال نوماندیم و من چه به موقع عیدیم را گرفتم درست دو روز قبل از عید هیرسا بالخره من را صدا کرد و چه جانانه مامان خطابم کرد .😍
کوچکم بعد از مدتها دلش به حال مادرش سوخت ❤️و آرزویش را برآورده کرد هر چند هیرسا از لحاظ تکلم پیشرفت های زیادی کرده و تماما همه لغات را میگوید اما من را مامان صدا نمیزد. از زیرکی اش بود یا شیطنتش نمیدانم ولی برایم آرزویی شده بود دست نیافتنی.😊
هیراد زیبایم من هنوز قدر دان مهربانی هایت و دلسوزیهای برادرانه ات برای هیرسا هستم نور زندگی ام قلب پاکت تو را از همه دور و بری هایت متمایز میکند زیبای ات هر چند ظاهری هم باشد از نظر من بیشتر درونی و متعلق به قلب و احساست هست .
پسرای من همیشه همینطور پشت هم باشید .❤️